کد مطلب:41814 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:130

خوارج نهروان











1. (نیرنگ حكمیت و رسوایی ناشی از آن ثمره ای جز ندامت و سرخوردگی، به همراه نداشت) در نتیجه زبان مردم به سرزنش گشوده شد و هر كس دیگری را به باد ملامت گرفت، كه چرا كار را به حكمین واگذار نمودند؟!

اما دیگر دیر شده بود و هیچ كاری از آنها ساخته نبود. (ای كاش داستان به همین جا خاتمه می یافت و عفریت جهل و حماقت گریبانشان را رها می ساخت و دستهای پیمان شكن آنان را، همین جا كوتاه می كرد و دیگر فرصت ارتكاب جنایاتی بزرگتر به آنان نمی داد. جنایتی كه نطفه آن با القای این شبهه در اذهانشان بارور گشت و با طرح این سخن) در میان خود گفتند:

«پیشوای ما (علی) نمی بایست از كار خطای ما پیروی می كرد، بلكه بر او لازم بود كه طبق نظر واقعی خود عمل كند (و حكمیت را نپذیرد)، هر چند به قیمت كشته شدن او و كسانی از ما، تمام می شود. اما او چنین نكرد، بلكه تابع نظر ما شد- نظری كه خود از روز نخست آن را خطا می پنداشت- پس هم اینك او كافر گشته و كشتن كافر و ریختن خون او بر ما رواست!».

با ظهور این فكر آنها با سرعت هر چه تمامتر از میان لشكر بیرون رفتند و با صدای بلند فریاد كشیدند كه: «داوری و حكمیت، فقط مخصوص خداست».

[صفحه 422]

سپس دسته دسته به هر سو پراكنده شدند. گروهی به نخیله و عده ای به حروراء و شماری نیز راه مشرق را پیش گرفتند، و از دجله گذشتند.

در بین راه با هر مسلمانی كه برخورد می كردند از فكر و نظرش می پرسیدند؛ چنانچه عقیده اش را مطابق سلیقه خود می یافتند، رهایش می ساختند وگرنه او را می كشتند و خونش را می ریختند.

من ابتدا نزد دو دسته اول (آنان كه در نخیله و حروراء گرد آمده بودند) رفتم و همه را به پیروی از حق و اطاعت خدا و بازگشت به سوی او فراخواندم. اما آنها نپذیرفتند و دلهای بیمارشان به كمتر از جنگ راضی نشد. و دریافتم كه جز به تیغ شمشیر آرام و قرار نمی گیرند، پس بناچار با آنها جنگیدم و هر دو گروه را كشتم، پس از آنكه آنها را به فرمان خدا و صلح و آشتی دعوت نموده بودم.

... افسوس اگر آنها دست از حماقت می كشیدند و خود را به كشتن نمی دادند، پشتیبانی نیرومند و سدی سترگ برای پیشرفت اسلام به شمار می آمدند! ولی خواست خدا جز این بود.

2. سپس برای دسته سوم شورشیان نامه نوشتم و نمایندگان خود را پی در پی نزد آنها فرستادم؛ كسانی كه از بهترین افرادم محسوب می شدند و آنها را به زهد و تقوا و شایستگی می شناختم.

اما گویا سرنوشت این گروه نیز با سرنوشت همفكرانشان گره خورده بود. آنان نیز از همان راهی رفتند كه دوستانشان پیموده بودند.

(دامنه شرارتهای آنها در هر جا گسترش یافت) بر هر مسلمانی كه دست پیدا می كردند، به جرم اینكه با عقیده ی آنها مخالف بود، به سرعت او را می كشتند. گزارش كشتار آنها و اخبار فجایع آن یاغیان، پی در پی به من می رسید.

من ابتدا از دجله عبور كرده و نزد آنها رفتم، و پیش از هرگونه اقدامی، نمایندگان خود و افراد شایسته ای را (كه به نفوذ كلامشان امید می رفت) نزدشان فرستادم و تا آنجا كه در توان داشتم- برای هدایت آنها- تلاش كردم. به آنها گفتم چنانچه دست از

[صفحه 423]

شرارت بردارند عذرشان را می پذیرم (و جان و مالشان را محترم می شمارم) و این پیغام را یك بار توسط «مالك اشتر» و بار دیگر به وسیله «احنف بن قیس» و عده ای دیگر به آنها رساندم، اما نپذیرفتند و همچنان بر ادامه پستی و شرارتهای خود پافشاری كردند. این شد كه با آنان نیز جنگیدم و تمامی آنان كه به چهار هزار نفر بلكه بیشتر بالغ می شدند، كشته شدند. و حتی یك نفر هم به عنوان خبرگزار- از میان آن همه جمعیت- جان به سلامت نبرد.

1. قال علی علیه السلام:... اقبل بعض القوم علی بعض باللائمة فیما صاروا الیه من تحكیم الحكمین فلم یجدوا لانفسهم من ذلك مخرجا الا ان قالوا:

«كان ینبغی لامیرنا ان لا یتابع من اخطا و ان یمضی بحقیقة رأیه علی قتل نفسه و قتل من خالفه منا، فقد كفر بمتابعته ایانا و طاعته لنا فی الخطا و احل لنا بذلك قتله و سفك دمه».

فتجمعوا علی ذلك و خرجوا راكبین رؤوسهم ینادون باعلی اصواتهم: «لا حكم الا لله» ثم تفرقوا: فرقة بالنخیلة و اخری بحروراء و اخری راكبة راسها تخبط الارض شرقا حتی عبرت دجلة فلم تمر بمسلم الا امتحنته فمن تابعها استحیته و من خالفها قتلته. فخرجت الی الاولیین واحدة بعد اخری، ادعوهم الی طاعة الله عز و جل و الرجوع الیه. فابیا الا السیف لا یقنعهما غیر ذلك، فلما اعیت الحیلة فیهما حاكمتهما الی الله عز و جل، فقتل الله هذه و هذه. كانوا- یا اخا الیهود!- لو لا ما فعلوا لكانوا ركنا قویا و سدا منیعا، فابی الله الا ما صاروا الیه.[1] .

[صفحه 424]

2. قال علی علیه السلام:... ثم كتبت الی الفرقة الثالثة و وجهت رسلی تتری و كانوا من اجلة اصحابی و اهل التعبد منهم و الزهد فی الدنیا فابت الا اتباع اختیها و الاحتذاء علی مثالهما. و أسرعت فی قتل من خالفها من المسلمین و تتابعت الی الاخبار بفعلهم. فخرجت حتی قطعت الیهم دجلة أوجه السفراء و النصحاء و أطلب العتبی بجهدی بهذا مرة و بهذا مرة- و أومأ علیه السلام بیده الی الاشتر و الاحنف بن قیس و- فلما أبوا الا تلك ركبتها منهم فقتلهم الله یا اخا الیهود عن آخرهم و هم اربعة آلاف أو یزیدون حتی لم یفلت منهم مخبر....

[صفحه 425]



صفحه 422، 423، 424، 425.





    1. بحار، ج 38، ص 182؛ اختصاص، ص 179؛ خصال، ص 437.

      ابن ابی الحدید می نویسد: آنگاه كه علی علیه السلام سپاهیان خود را با نطق آتشین خود روحیه می داد و آنان را برای نبرد با خوارج مهیا می ساخت، فرمود:

      «بر آنها یورش برید (و بدانید كه پیروزی با شماست) به خدا سوگند حتی از جمع شما ده نفر كشته نخواهد شد و از آنان نیز تعدادی كه به ده نفر نخواهد رسید زنده نخواهد ماند».

      پیشگویی حضرت در پایان كار به صدق نشست و از یاران او نه نفر شهید شدند و از سپاه انبوه خصم تنها هشت نفر به سلامت گریختند. (شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 273).